ما در شهر تبریز زندگی می کنیم.شنبه 2 تا زلزله شدید اطراف تبریز اتفاق افتاد ولی اونقدر شدید بود که ما هم حسابی ترسیدیم.خدا رو شکر فقط یکی از لوسترهای خونمون فقط شکسته ولی بیچاره اونایی که عزیزشون یا خونشون رو از دست دادن. من و طاها خوابیده بودیم که یه صدای بلند اومد من بیدار شدم دیدم همه جا میلرزه گفتم الان تموم میشه ولی دیدم نه هی شدت زلزله داره بیشتر میشه.طاها رو بغل کردم رفتم وایسادم توی چهارچوب در و هی امام زمان رو صدا میکردم.در کمد هامون و کشوها هی باز و بسته میشد.تلویزیون نزدیک بود بیفته زمین و لوسرمون که داشت میشکست خیلی ترسناک بود.ما طبقه 11 هستیم.زلزله اول که تموم شد من یه لحظه طاها رو گذاشتم زمین فقط مانتوم رو پوشیدم مغزم اصلا کار ...